جدول جو
جدول جو

معنی ابن خال - جستجوی لغت در جدول جو

ابن خال(اِ نُ)
پسردائی. خالوزاده. پسرخالو. دائی زاده. پسر نیای مادری. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی خال
تصویر بی خال
(دخترانه)
بی نشان (نگارش کردی: بخا)
فرهنگ نامهای ایرانی
(اِ نُ خَ طَ)
نام کافری که بیوم الفتح به استار کعبه آویخت تا او را از کشتن امان باشد و رسول صلوات اﷲعلیه امر بقتل او فرمود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ضِل ل /ضُل ل)
بی نام. (مهذب الاسماء).
- ضل بن ضل،گمنامی پسر0گمنامی، طاهر بن طامر، گمنامی پسر گمنامی. فرومایه و خسیس از مردم. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درآمدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). غیرفصیح است و جز در شعر نیامده. (از اقرب الموارد) ، در میان نهادن. درمیان گذاشتن: صلح فرونهادندو سوگندان مغلظه اندرمیان کردند. (تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بیختن و بهتر گزیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). صافی کردن و برگزیدن و بهتر را برداشتن: انتخل الشی ٔ، صفاه و اختاره و اخذ افضله. (از اقرب الموارد). برگزیدن. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(بُ)
بت خاله. نام بتخانه ای است. (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بِ)
نابل بن نابل. زیرک پسر زیرک
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ صِ)
جمال الدین ابوعبدالله محمد بن سالم. مورخ. مولد او به سال 604 هجری قمری وی در اول در شهر حماه مدرس بود و سپس او رابه سال 659 بقاهره طلبیدند و بیبرس او را بجزیره صقلیه نزد منفرد بسفارت فرستاد و او مدتی دراز در صقلیه با حرمتی تمام نزد منفرد سلطان مسیحی بماند و در آنجا کتابی مختصر در منطق به نام الأنبروریه بکرد و این کتاب در مشرق معروف به نخبهالفکر است. پس از بازگشت از صقلیه قاضی القضاتی و مدرسی حماه بدو گذاشتند، و در 697 بدانجا درگذشت. ابن واصل در فقه و فلسفه و ریاضی و تاریخ ماهر بود و از تألیفات دیگر اوست: مفرج الکروب فی اخبار بنی ایوب و دیگر التاریخ الصالحی و آن تاریخ عام است.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ هََ بَ)
مهذب الدین ابوالحسن علی بن احمد طبیب. مولد او به بغداد به سال 515 هجری قمری در مدرسه نظامیه فقه و نحو فراگرفت و سپس به تحصیل طب پرداخت و سفری بارمنستان کرد و پادشاه ارمن بشهر اخلاط وی را طبیب خاص خویش کردو در آنجا ثروت بسیار اندوخت و بماردین بازگشت و بخدمت بدرالدین لؤلؤ پیوست و در 75 سالگی نابینا شد و به سال 610 درگذشت. از تألیفات اوست: المختارات فی الطب. او را پسری بود به نام شمس الدین ابوالعباس احمد و وی شاعر و نیز طبیب بود و بدربار کیکاوس سلجوقی پادشاه آسیه الصغری میزیست و هم بدانجا وفات کرد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ قَوْ وا)
مرد فصیح و نیکوسخن، اشتر یک ساله. (مهذب الاسماء). شتربچه که مادرش گشنی یافته باشد. و شتر مادۀ یکسالۀ بدوم درآمده را بنت مخاض گویند. ج، بنات مخاض
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مِ)
ابوبکر احمد بن کامل بن خلف بن شجره. مولد او بسرّمن رأی. یکی از مشاهیر علوم قرآن و مفتی در بسیاری ازعلوم. او در فقه پیرو مذهب محمد بن جریر طبریست. و او راست: کتاب غریب القرآن. کتاب القرأات. کتاب التقریب فی کشف الغریب. کتاب موجزالتأویل. کتاب الوقوف. کتاب التاریخ. کتاب المختصر در فقه. کتاب الشروط الکبیر والصغیر. کتاب جامعالفقه. کتاب الحیض. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ لِ)
جمال الدین ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن عبدالله بن مالک طائی جیانی اندلسی. در حدود سال 600 ه. ق. در جیان متولد شد و در 12 شعبان 672 به دمشق درگذشت. او از نحویین معروف عرب است که در شهرت با سیبویه برابری میکند. علم نحو را ابتدا در اندلس آموخته و پس از آن در مشرق کامل کرد. وی شاگرد ابن حاجب و شلوبین و ابوالبقا و دیگران بود و در حلب شروع بتدریس نحو کرد و در مسجد عادلیه امامت یافت، پس از آن در حماه و دمشق تدریس کرد ودر این شهر بدرود زندگی گفت. ابن مالک کتب بسیاری بنظم و نثر دارد، از همه معروفتر کتاب ألفیّه است در هزار بیت رجز و این خلاصه ای از منظومۀ مفصل دیگر اوست موسوم به الکافیهالشافیه در 2000 تا 2757 بیت. شرح و حواشی و تلخیصات الفیّه بسیار است، از آن جمله است شرح پسر او بدرالدین و شرح ابن عقیل و جلال الدین سیوطی. و دو ساسی مستشرق فرانسوی آنرا به زبان فرانسه شرح و منتشر کرده است. دیگر از تألیفات او بنظم، لامیات الافعال است در 114 بیت در علم صرف و تحفهالمودودفی المقصور و الممدود در 162 بیت و آن با شرح مختصری از تاریخ حیات او در قاهره به طبع رسیده. کتاب الاعلام فی مثلث الکلام و آن نیز رجز است (چاپ قاهره). و الاعتداد فی الفرق بین الزای و الضاد در 62 بیت. منظومه در 49 بیت متضمن افعال ثلاثی معتل (و آن با المزهر در یک مجلد به طبع رسیده). و از تصنیفات نثر او عمدهالحافظ و عده اللافظ با شرح آن ایجازالتعریف فی علم التصریف. کتاب العروض. شواهد التوضیح و التصحیح لمشکلات الجامع الصحیح. کتاب الألفاظالمختلفه در مترادفات
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مَ)
اشتر نرینۀ یکسالۀ بدوّم درآمده.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ غَزْ زا)
ابراهیم صالحی. از ادبا و شعرای شام. مولد او به سال 1008 ه. ق. و وفات در 1088 است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
ابوعلی حسن بن علی بن فضال تیملی بن ربیعه بن بکر، مولی تیم الله بن ثعلبه. از خواص اصحاب ابوالحسن الرضا علیه السلام. او راست: کتاب التفسیر. کتاب الابتداء و المبتداء. کتاب الطب. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
ابوالعباس احمد بن ابی احمد. فقیه شافعی، شاگرد ابن سریج. مولد و موطن او مازندران. وقتی قاضی طرسوس بوده و در همانجا هنگامی که بر منبر مجلس میگفته فجاءهً درگذشته است. او را میان علمای شافعی شهرتی بکمال است و کتب قلیل الحجم کثیرالنفع دارد، ازجمله: کتاب التلخیص. کتاب ادب القاضی. کتاب المفتاح. کتاب دلائل القبله. کتاب المواقیت. وفات او به سال 335 یا 336 ه. ق. بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مَ)
از مردم لک ّ. پدر او بازیاری و بیطاری می ورزید و ابن مصال نجم الدین ابوالفتح سلیم بن محمد بن مصال است و او پنجاه روز وزارت ظافر داشت و بدست ابن سلاّ ر کردی کشته شد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
شناختۀ هر کس. (مهذب الاسماء). شناخته.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
ابوبکر احمد بن علی. از مشاهیر فقها و محدثین شافعیه، از مردم روذراور. او بهمدان هجرت کردو منصب مفتی یافت و هم بدانجا به سال 398 ه. ق. درگذشت. ولادت وی به سال 308 بوده است. او راست: کتاب السنن. کتاب معجم الصحابه. کتاب ما لایسع المکلف جهله. واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ خَمْ ما)
ابوالخیر حسن بن سوار بن بابأ بن بهرام خوارزمی. مولد او به بغداد به سال 331 ه. ق. فاضلی منطقی، شاگرد یحیی بن عدی. در طب و فلسفه استاد بود و مأمون بن محمد خوارزمشاه او را از بغداد بخوارزم بخواست و ندیم و طبیب خاص خویش کرد و آنگاه که سلطان محمود غزنوی بر خوارزم دست یافت او را بغزنه برد و بدانجا در 102 سالگی مسلمانی گرفت و تا پادشاهی سلطان ابراهیم بزیست. روزی سواره از بازار کفشگران میگذشت اسب او از اشتری برمید و وی را بیفکند و او از این زخم در 108 سالگی به سال 440 درگذشت. شیخ الرئیس ابوعلی بن سینا نام وی را بعظمت می برد و آرزوی دیدار او میکرد. و در تتمۀ صوان الحکمه آمده است که سلطان محمود پس از اسلام آوردن ابوالخیر ناحیت خماررا از اعمال غزنه باقطاع وی کرد و از این رو او را ابن خمار گفتند. لکن ابن الندیم که سالها پیش از رفتن او بغزنه و ظاهراً به بغداد او را دیده است کنیت او را ابوالخیر بن خمار گوید و از اینرو گفتۀ صاحب صوان الحکمه بر اساسی متین نیست و بی شبهه خمار لقب یا نام یکی از اسلاف اوست. و نیز صاحب صوان الحکمه گوید او رادر اجزاء علوم حکمت تصانیف بسیار است و ابوالخیر رابقراط ثانی گویند و در تدبیر مشایخ تصنیفی لطیف دارد. ابن الندیم گوید: ابوالخیر حسن بن سوار بن بابأبن بهرام، معاصر ما از افاضل منطقیین و شاگرد یحیی بن عدی است در نهایت ذکاء و فطنت. مولد 331. او راست: کتاب الهیولی در یک مقاله. کتاب الوفاق بین رأی الفلاسفه والنصاری در سه مقاله. کتاب تفسیر ایساغوجی، مشروحاً. کتاب تفسیر ایساغوجی، مختصراً. کتاب الصدیق و الصداقه در یک مقاله. کتاب سیرهالفیلسوف در یک مقاله. کتاب الحوامل و آن مقالتی است در طب. کتاب دیابطا یعنی تقطیر در یک مقاله. کتاب الاّثار المخیله فی الجو الحادثه عن البخار المائی و هی الهاله و القوس و الضباب در یک مقاله و آنرا از سریانی به عربی نقل کرده. کتاب الاّثارالعلویه و آن نیز ترجمه است. کتاب اللبس فی الکتب الاربعه فی المنطق، الموجود من ذلک. کتاب مسائل ثاوفرسطس و آنرا نیز نقل کرده است. کتاب مقاله فی الاخلاق و آن هم ترجمه است.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ خَشْ شا)
ابومحمد عبدالله بن احمد بغدادی. وفات 567 ه. ق. ادیب و نحوی معروف. او در منطق و فلسفه و حساب و هندسه نیز استاد بود و خط نیکو مینوشت و کتابخانه ای بزرگ داشت و به عمر خویش زن نکرد. ابوسعد سمعانی و ابواحمد بن سکینه و ابومحمد بن اخضر از شاگردان اویند. کتاب جمل عبدالقاهر جرجانی و لمع ابن جنی را شرح کرده و کتابهای دیگر نیز داشته است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُزِ)
ابوالفضل احمد بن محمد بن فضل (451- 518 ه. ق.). ادیب و شاعری اصلاً از مردم دینور و در بغداد پرورش یافته. پسر او اشعار پدر را گرد کرده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ اُ)
طبیبی نصرانی، معاصر معاویه بن ابی سفیان. ابن ابی اصیبعه گوید ابن اثال را در خواص ادویه و خاصه در سموم بصیرتی کافی بود و معاویه برای مسموم کردن بزرگان اسلام از او استعانت می جست و بگفتۀ واقدی مالک اشتر و حضرت امام حسن علیه السلام ونیز عبدالرحمن بن خالد بن ولید که با ولایت عهد یزید مخالف می ورزید بتدبیر او مسموم و مقتول شده اند. عاقبت برادرزادۀ عبدالرحمن، خالد بن مهاجر به قصد انتقام خون عم خویش به شام رفته ابن اثال را غیلهً بکشت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ءِ)
هارون. اصل او از یهود، از مردم حیره. شاگرد ابوالعباس مبرد. و کتابی چند در نحو دارد. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
ابن جلای مرسی. نام طبیبی مشهور در خدمت منصور. (لکلرک)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ)
ابوالحسن علی بن بلال بن معاویه بن احمد المهلبی. از فقهاء شیعه. او راست: کتاب الرشد و البیان. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
جنسی از خرما. (مهذب الاسماء). نوعی از رطب بغایت نیکو
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
ابوالفضل عمر بن مسعده وزیر، مأمون بواسطۀ دها و تدبیر نزد خلیفه مکانتی داشته و عموزادۀ صولی ابراهیم بن عباس شاعر مشهور است و در سال 217 ه. ق. بشهر اذنه درگذشته است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ شِ)
ابوعلی حسین بن عبدالله بن یوسف بن شبل. شاعر و حکیم و طبیب بغدادی. اشعار او متضمن معانی رائقۀ علمی و فلسفی است و قطعاتی از آن در فوات الوفیات آمده است. و هرچند بطب معروف است لکن جنبۀ فلسفی او قویتر است. و از اشعار اوست:
بربّک ایّها الفلک المدار
اقصّد ذاالمسیر ام اضطرار
مدارک قل لنا فی ای ّ شی ٔ
ففی افهامنا منک اتّهار
و فیک نری الفضاء و هل فضاء
سوی هذا الفضاء به تدار
و عندک ترفع الارواح ام هل
مع الاجساد یدرکها البوار
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
ابومحمد عبدالله بن نجم. فقیه مالکی مصری. او راست: کتاب الجواهرالثمینه. وفات 610 ه. ق. (ابن خلکان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اندخال
تصویر اندخال
درآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از این سال
تصویر این سال
امسال هذه السنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تب خال
تصویر تب خال
((تَ))
تاولی که بر اثر تب در کنار لب و دهان بوجود می آید
فرهنگ فارسی معین
پایین ترین کرت زمین
فرهنگ گویش مازندرانی